مقاله بررسی نقش سبک های یادگیری بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مقطع متوسطه اول: نقش میانجی گر باورهای انگیزشی
مقدمه
مدرسه به عنوان نمونه کوچکی از نظام اجتماعی، از محیطی اجتماعی ساخته شده است که دانش آموز با آن سروکار دارد. روابطی که او با معلمان و همسالان خود برقرار میکند، نقش اساسی در موفقیتهای اجتماعی و تحصیلی داشته و درک وی را از جامعه و محیطی که در آن قرار دارد، تحت تأثیر قرار میدهد (کوکران، چئونگ، کیم و چی[۱]، ۲۰۱۷). این سیستم اجتماعی کوچک از طریق آموزش کلاسی، فعالیتهای فوق برنامه، درگیر کردن دانش آموزان در فعالیتهای اجتماعی و افزایش جو حمایتی یکی از مهمترین بافتهای یادگیری دوران تحول میباشد (تیان، لئو، هونگ و هوبنر[۲]، ۲۰۱۳). طی سه دهه اخیر متخصصان تعلیم و تربیت علاقهمندی بیشتری را برای مطالعه عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی ابراز داشته (ریس، براکت، ریورز، وایت و سالوی[۳]، ۲۰۱۲) و مدرسه را به عنوان پایه اصلی این مهم تلقی میکنند. اما از آنجا که موفقیت و پیشرفت تحصیلی متغیری چند بعدی بوده و عوامل متعددی در رشد آن دخالت دارند، مطالعه تمامی عوامل مؤثر بر آن، مسئله پیچیدهای به نظر میرسد (زیمرمن و اسچانک[۴]، ۲۰۱۲). پژوهشگران بسیاری تواناییهای ذهنی و شناختی را عامل اصلی پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته و آن را مورد تاکید قرار میدهند. ولی مطالعات صورت گرفته در زمینه تأثیر عوامل غیرشناختی، حکایت از آن دارند که هرچند عوامل شناختی همچون سطح هوشی و تواناییهای ذهنی و شناختی به عنوان عوامل مهم موفقیت تحصیلی به حساب میآیند، اما این فاکتور تنها عامل تعیین کننده نیستند. به همین دلیل طی سالهای اخیر اهمیت به عوامل غیرشناختی مرتبط با موفقیت تحصیلی بیشتر از قبل شده است (بورگ و ساس[۵]، ۲۰۱۳). به عنوان مثال پژوهش بار- آن (۲۰۰۶) که در زمینه پررنگ نمودن نقش عوامل غیرشناختی در موفقیت تحصیلی انجام گرفت، نشان دهنده آن بود که چنانچه عوامل غیرشناختی را برای پیش بینی موفقیت به عواملی همچون کارکردهای هوشی اضافه کنیم، پیشبینی موفقیت تحصیلی در آینده بهتر رخ خواهد داد.
در نظام تعلیم و تربیت کنونی دانش آموزان با هدف موفقیت در زمینه تحصیلی، شغلی و دیگر متغیرها آموزش میبینند، ولی سؤال اینجاست که آیا میتوان معیار و ملاک موفقیت را تنها یک مغز علمی موفق دانست، در این زمینه باید گفت، با اینکه در گذشته جواب این سؤال مثبت بود، اما امروزه تحقیقات زیادی مطابق نظریههای جدید ارائه شدهاند و ما را به این نتیجه میرسانند که هوش شناختی به تنهایی معیار موفقیت فرد نیست، بلکه در تبیین موفقیت دانش آموزان علاوه بر این هوش باید به سایر عوامل نیز پرداخت (ساراسون[۶]، ۲۰۱۳). از جمله متغیرهای مهمی که نقش آن در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بسیار پر اهمیت به نظر میرسد، سبکهای یادگیری میباشد. تعریفی که کلب[۷] (۱۹۸۴) از سبک یادگیری ارائه میدهد، آن را شیوهای برای یادگیری، شناخت و تفکر میداند و سبک را با توانایی فراگیر در یک موازنه قرار نمیدهد، بلکه آن را روشی برای کاربرد تواناییهای فرد میداند. پژوهشگران حوزه یادگیری بر این باورند که سبک یادگیری باید مطابق با سبک آموزش باشد تا فرد بتواند موفقیت کسب نماید. (ترونگ[۸]، ۲۰۱۶) تبیینی که رسولی نژاد (۱۳۸۵) در این باره ارائه میدهد این است که تناسب تدریس معلمان با سبک یادگیری دانش آموزان، انگیزهی یادگیری در آنان را تقویت کرده و در نهایت پیشرفت تحصیلی را فراهم میسازد. سیف (۱۳۸۸) نیز سبک یادگیری را روشی میداند که یادگیرنده در فرآیند یادگیری خود آن را به روشهای دیگر ترجیح میدهد. هر فردی سبک خاص و ویژهای برای یادگیری دارد و نمیتوان تعیین کرد که کدام سبک مناسبتر است. افراد معمولاً متناسب با تونایی خود سبک خاصی را تعینن میکنند تا بتوانند یادگیری بهتری را تجربه کنند. تببینی دیگری که استرنبرگ[۹] (۲۰۰۲) در این زمینه ارائه میدهد این است که سبکهای یادگیری تفکر توانایی نیستند، بلکه راههایی هستند که فرد برای استفاده از تواناییهایش آنها را ترجیح میدهد.
مطابق با مطالعات صورت گرفته، به واسطه سبک یادگیری میتوان دریافت که چگونه دانش آموز یاد میگیرد تا بتواند موفقیت تحصیلی کسب نماید، و چگونه مربی میآموزد تا بتواند نیازهای همه دانش آموزان را شناسایی و هدایت کند (تسینگ، چو، هوانگ و تسای[۱۰]، ۲۰۰۸). کلب (۱۹۸۴) اولین کسی بود که با استفاده از تحقیقات راجرز، پیاژه و یونگ، مدل سبک یادگیری را گسترش داد. نظریه سبکهای یادگیری که کلب مطرح کرد چهار سبک یادگیری متفاوت را در بر میگیرد و مبتنی بر چرخه یادگیری چهار مرحلهای است که این مراحل عبارتند: تجربه عینی – احساسی، مشاهده انعکاسی – دیداری، مفهوم سازی انتزاعی – فکری و آزمایشگری فعال – عملی. کلب (۱۹۸۴) با التقاط این چهار مرحله یادگیری، توانست چهار سبک یادگیری را پدید آورد که عبارتند از: ۱٫ سبک همگرا یا هنجارپذیر (ترکیب مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال)، ۲٫ سبک واگرا یا هنجار گریز (ترکیب تجربه عینی و مشاهده تأملی)، ۳٫ سبک جذب کننده یا همگون ساز (ترکیب مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده تأملی) و ۴٫ سبک انطباق یابنده یا همگونگر (ترکیب تجربه عینی و آزمایشگری فعال). دانش آموزانی که سبک یادگیری همگرا دارند، در مورد موضوعات فکر کرده و فعالیت را انجام میدهند، در نتیجه به صورت عملی میآموزند. یادگیرندگان دارای سبک یادگیری واگرا، به وسیله احساس کردن و مشاهده میآموزند این گروه از دانش آموزان برای حل مسئله از تخیل استفاده میکنند و بیشتر مایلند ببینند نه اینکه به مرحله عمل درآورند. سبک یادگیری انطباق یابنده نیز مختص آن دسته دانش آموزانی است که از طریق تجربه کردن و انجام دادن میآموزند و در نهایت یادگیرندگانی که سبک یادگیری آنها جذب کننده است، از طریق تفکر و نگاه کردن عمیق میآموزند. این گروه از یادگیرندگان برای درک موقعیت از مفاهیم انتزاعی استفاده میکنند. (سادلر – اسمیت،۲۰۰۱).
هنوز بررسیای ثبت نشده است.